مدتها است چیزی ننوشته ام....
تولد دیگر وسال دیگری برکتاب زندگیم اضافه میشود یک سال به بسته شدنش نزدیکتر
با این وجود هنوز شوق زندگی کردن هنوز امید وآرزو درمن هست هنوز تلاش کار ودلبستگی دوست داشتن ودوست داشته شدن درمن موج میزندچشمانم هنوز پر فروغ هستن حس زندگی درمن حاری حس خیر خواهی وکمک به دیگران حس زیبا اندیشی
همه برای من عزیزند اما برای همسفری وهمسری فقط یک نفر را میخواهم یکی که به او وفا دار باشم واو همچنین
یک نفر برای تمام عمرم وبعد عمر دنیویم
نمیدونم شاید این آخرین سال عمرم باشد وشاید هم سالیان سال زندگی,کنم اما دوست دارم تا آخر عمرم زیبا فکر کنم وزیبا بمیرم ودر کنار کسی که همه ی عشق وامیدم هست.
خیلی زود میفهمی
همه چیز را
در آغوش من جا گذاشتهای
مثل مسافری
که تمامِ زندگیاش را
در یک ایستگاه بین راهی
جا میگذارد!
نسترن وثوقی
آینه را به تنهایی دوست نداشتم
آینه را در آینه دوست داشتم
گفته بودند:
عمر آفتاب از مهتاب
بیشتر است
آفتاب را در خانه حبس کردم
در مهتاب
کنار باغچهی انبوه از ریحان خفتم...
احمد رضا احمدی
سلام بر شمیم عزیز و مهربانم ..
لطفن اینقدر برای کامنت گذاشتن مقید نباش، ما به اندازه کافی از هم شناخت داریم ، بزرگواری و مهربانی شما برای من ثابت شده ست ..
در مورد من هرطوری دوست داری عمل کن، بهیچوجه جای دلگیری وجود نداره و همیشه برای شما احترام خاصی قائلم ..............
می گویند
ماه نو را که دیدی آرزویی کن!
هر شب می بینمت
و هر شب
آرزویت می کنم ..
"محسن حسینخانی"
زیبایی ات را
در لحظه ای حبس می کنم و
به دیوار می آویزم!
بافه ای از گیسوانت
از قاب بیرون می ریزد!
دوباره می فهمم
نه در عکس
نه در نگاه
نه در روسری
و نه در واژه های این شعر
زیبایی تو
در هیچ قابی
محصور شدنی نیست!
"مصطفی زاهدی"
...
تو و اشتیاقِ پُرصداقتِ تو
من و خانهمان
میزی و چراغی...
آری
در مرگآورترین لحظهی انتظار
زندگی را در رؤیاهای خویش دنبال میگیرم.
در رؤیاها و
در امیدهایم!
"احمد شاملو"
با بودنت
خدا هم هست
و زمین میچرخد به دور خورشیدی
که تویی.
پونه ایرانی
ابرها
راه گم کرده اند
وگرنه
کوچه ی بی درخت
باران می خواهد چه کار!؟
که تنهایی کبوتری را
تا پشت بی قراری پنجره ی ما بکاشند!؟
یا غربت لنگه کفشی خیس را
روی سیم های چراغ برق؛
که هی از بندهایش
اشک می چکد...!؟
درخت باران می خواهد چه کار!؟
پنجره باران می خواهد.
نگاه خسته باران می خواهد.
دلتنگی...
دلتنگی باران می خواهد.
"محسن حسینخانی"
وقتی دلتنگ باشی
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند
باز هم
دل تو بارانیست
خیس تر از دریا
خراب تر از امواج...
آدم چقدر زود پیر می شود ؛
وقتی احساسش ،
اضافه تر از درک آدم هاست..!
شادی به ظاهر میدانم از درد لبریزی
خردادی هم اگر باشی باز
اهل پاییزی ...
تو زمینی برای من ومن ...
سایه ای در کنج دیوار در شب مهتابی ...
تو اقیانوس و من قاره ی با جریزه های متروک و دور افتاده ...
تو باغبانی که ریشههایم را میکاری...
ومن نوگلی تکیده رهاشده در سرمای استخوان سوز زمستانی ...
تو چوپانی...
تو چوپان رمه های تسلیمشده به دندان تنهایی...
ومن ...
اسیر گرگم ...
گرگی خانمان سوز تنیده در هرنفس در انتظار لحظه ی رهایی...
دختر شمالی هی شعر می سرود
از دریا و ساحل
ما که دریا نداریم
دلمان بگیرد
کوه هایمان به خدا نزدیکتر است....
سعید عباس پور
همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
فروغ فرخزاد
غروب که می شود
دلتنگت می شوم!
غروب،
مرا به یاد لحظه رفتنت می اندازد...
عمری ست
در انتظار طلوعی دوباره ام !!
سیدعلی صالحی
چشم بارانی دوست
از تماشای من و زندگی سوخته ام
بی امان می بارد
آه ! اما انگار
در پس پرده ی اشک
خنده ای قصد شکفتن دارد!
حسن اسدی"شبدیز"
سلام دوست عزیز، بانوی بزرگوار
از حضور زیبا و پرمهرت ممنونم .. روز شما هم بخوبی و خوشی انشاا...
امروز آخرین برگ درخت خانه مان نیز افتاد و تو هنوز نیامدی
اما ملالی نیست،
من زندگی ام را نزد درخت گرو گذاشته ام...
شاید که بیایی ..
مری ناز زند
تو خبر نداشتی!
مخفیانه به شهر آمدم،
تمام نشانه های تو را بوسیدم،
جای پاهایت گلهای سوخته گذاشتم،
شمعی کنار اتاقت روشن کردم
و به ابدیت برگشتم!
تو از این سفرها خبر نداری...
محمود درویش
زن ها به جنگ نمی روند
فقط موقع خداحافطی
با نگاه شان به مردها می گویند:
زنده بمانید و برگردید
خانه ایی برای آرام گرفتن
قلبی برای دوست داشتن
و امیدی برای بزرگ شدن
در انتظار شماست
و همه مردها برای برگشتن به خانه است
که می جنگند
حالا یا با خستگی های شان
یا با دشمن ..
لطیف هلمت
تا دست به اتفاق بر هم نزنیم،
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم،
خیزیم و دمی زنیم پیش از دمِ صبح،
کاین صبح بسی دمد که ما دَم نزنیم!
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
این کوزهگر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
خیام
کاش می توانستم
سکوتت را ببوسم
وقتی که به من فکر میکنی ..
فرشید جوانبخش
سلام شمیم جان،
ممنونم،
میلاد پیامبر گرامی اسلام و امام ششم (ع)
برشماهم مبارک باشه ..
حتی اگر نباشی
می آفرینمت...
چونانکه التهاب بیابان
سراب را ...
قیصر امین پور
دل بسته ام به پاییز
شایــــد
دوباره
سَرِ مهر
بیایی ..
بهمن عطایی
باد با گریه سرش را به سر من می زد
مرگ من راست بگو روسریت وا شده بود؟!
علی محمدی
سلام، روزهای زمستانی تان
به روشنی و سفیدی برف ...
شبى پر برف میخـــــواهـــم
نگاهى ژرف میخـــــواهـــم
فقط یک شانه تا گویـم
برایش حرف میخـــــواهـــم
قدح پُر زور میخـــــواهـــم
نگاهى شور میخـــــواهـــم
ز تاکستـــان چشمـــانت
مى انگور میخـــــواهـــم
خراب و مست و مدهوشـم
نگارى برده از هوشم
ز جام باده ى عشقش
شراب تلــخ مینوشــم
ز یارم کام میخـــــواهـــم
ز پیرم جام میخـــــواهـــم
از این دنیاى بد فرجام
دلـــى آرام میخـــــواهـــم
شبى پر برف میخـــــواهـــم....
از رفتنِ پاییز
غصّه نخور
زمستان
برای ما دلتنگ ها
فصلِ زیباتری ست
باران نمی بارد
تا بویِ هیچ خاطره ای بلند شود
زمان
طولانے مے شود
براے ڪسانے ڪہ غصہ دارند
ڪوتاہ مے شود
براے ڪسانے ڪہ شاد هستند
دیر مےگذرد
براے ڪسانے ڪہ منتظر هستند
زود مے گذرد
براے ڪسانے ڪہ عجلہ دارند
اما ابدے مے شود
براے ڪسانے ڪہ عاشق هستن
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطفهای بیکران کرد
چرا چون لاله خونین دل نباشم
که با ما نرگس او سرگران کرد
که را گویم که با این درد جان سوز
طبیبم قصد جان ناتوان کرد
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
صبا گر چاره داری وقت وقت است
که درد اشتیاقم قصد جان کرد
میان مهربانان کی توان گفت
که یار ما چنین گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تیر چشم آن ابروکمان کرد
حافظ
نمیداند دل تنها، میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟! این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید:
مدت هاست
مدت هاست...
فاضل نظری
سلام و صبح آخرین روز پاییزی تان بخیر و سلامتی
متاسفانه همینطور که میگید کارکردن با بعضی از قالبها خسته کننده ست ولی چاره ای نیست باید تحمل کرد آنهم بخاطر وجود نازنین دوستان و به دلگرمی دلِ پرمهرشون ..
از پیامهای زیبا و همچنین از حضور گرمتون سپاسگذارم. سلامتی، شادی و دلگرمی هرچه بیشتر در طولانی ترین شب سال و آغاز زمستان را برای شما و خانواده محترمتان آرزومندم ...
آدم هــا
به اندازه غم هایشان
پیر می شوند
نه به اندازه سن شان!
علیرضا اسفندیاری
ﮔﺎﻫﻲ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺭﺍ ﻣﻲﺑﻴﻨﻢ
ﺑﻲﺻﺪﺍ
ﺑﻲﺗﺼﻮﻳﺮ
ﻣﺜﻞِ ﻣﺎﻫﻲ ﺩﺭ ﺁﺏﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﮏ
ﮐﻪ ﻟﺐ ﻣﻲﺯﻧﺪ ﻭ
ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﻴﺴﺖ
ﺣﺒﺎﺏﻫﺎ ﮐﻠﻤﻪﺍﻧﺪ
ﻳﺎ ﺑﻮﺳﻪﻫﺎﻳﻲ ﺍﺯ ﺩﻝﺗﻨﮕﻲ
توماس ﺗﺮﺍﻧﺴﺘﺮﻭﻣﺮ
مثل دریا پر طلاطم
مثل طوفان , پرهیاهو
مثل انگشت زمان
روی اندام قشنگ زندگی
باید شروع کرد,زندگی را
هر چند تازه تازه با تولد
معجزه یعنی همین
باورش کن .. .
باوری را
که برایت عشق آورد.
الهه فاخته
ﻭ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ کم کم می آید ....
ﺩﻭﺭ ﻗﻠﺒﺘﺎﻥ ﺷﺎﻝ ﮔﺮﺩﻥ ﺑﭙﯿﭽﯿﺪ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻮﻻﮎ ﺍﺩﻣﻬﺎﯼ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﺎﺭ،ﻣﻨﺠﻤﺪ ﻧﺸﻮﺩ ....
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﻧﺎﻣﻼﯾﻤﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎﺷﯿﺪ،ﻣﺒﺎﺩﺍ
ﺭﻭﺣﺘﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺷﻮﺩ ...
ﺣﻮﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﯼ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ،ﺍﻧﻬﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﺩﺭﺧﺘﯽ
ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻟﻬﺸﺎﻥ ﻧﮑﻨﯿﺪ
ﺧﻼﺻﻪ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺍﻣﺪﻩ ،
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺘﻬﺎﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ...
ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﺘﺎﻥ
ﺯﯾﺮ ﮐﺮﺳﯽ ﻋﺸﻖ،ﮔﺮﻡ ﮔﺮﻡ.!!
پیشاپیش یلدا مبارک
آسمان صاف ...
دریا آرام آرام ...
وساحلی سبز...
ومنی از جنس یونس در کام نهنگ
مردم نظاره گر ،ساحل نشین
ومن چو کوهی استوار که تمام گربادهای سهمگین را
در خود فرو خورده ام
ومن در این تابلوی زیبا بر هر قلمش
بارها فریاد زده ام
سلام وعرض ارادت ...
ممنونم از نگاه خوبتان .پاینده باشی دوست گرامی
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی
سلام وعرض خسته نباشید
منم متشکرم بر قرار باشید
ای کاش میتوانستم
یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند ..
شاملو
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید خبری نیست ..
مهدی فرجی
بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو بینام و بیسرگذشتم.
بی تو خاکسترم
بی تو، ای دوست ..!
شاملو
سلام آقای باقری
صبحتان بخیر
از حضور سبزت ممنونم
مادرم میگفت درد هرکس تو دل خودش
ومن سالهاست درد خودم پدر ومادرم ......
یکی هست درد منو شنیده باشه یکی هست