لیلی بامن است

شعر متن قصه

لیلی بامن است

شعر متن قصه

تو اگر دوست می خواهی مرا اهلی کن

تواگر دوست میخواهی , مرا اهلی کن!

 

روباه گفت:"سلام " 

شازده کوچولو گفت: توکی هستی ؟عجب خوشگلی ! بیا با من بازی کن ,نمی دانی چقدر دلم گرفته !

روباه گفت: نمی توانم با تو بازی کنم, هنوز اهلی ام نکرده اند.

شازده کوچولو گفت:" اهلی کردن یعنی چه "

 روباه گفت: آدم ها تفنگ دارند و شکار می کنند,اینش اسباب دلخوری است! اما مرغ و ماکیان هم پرورش می دهند و خیرشان فقط همین است. تو دنبال مرغت آمدی؟

شازده کوچولو گفت:" نه, دنبال دوست می گردم " نگفتی اهلی کردن یعنی چه ؟

روباه گفت: اهلی کردن یعنی ایجاد علاقه کردن ,چیزی که انسانها پاک فراموش کرده اند!!

 روباه ادامه داد : تو الان برای من یک پسر بچه ای مثل هزاران پسر بچه ی دیگر , نه من احتیاجی به تو دارم ونه تو نیازی به من داری .من هم برای تو یک روباهم مثل هزاران روباه دیگر! اما اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد! تو برای من در همه عالم همتا نخواهی داشت ومن برای تو در دنیا یگانه خواهم بود !

 الان زندگی یکنواختی دارم .من مرغها را شکار میکنم و آدم ها مرا , اوقاتم با کسالت میگذرد ولی اگر تو منو اهلی کنی ,انگار زندگی ام را چراغان کرده ای .

آن وقت صدای پایی را میشناسم که با هر صدای پای دیگری فرق میکند! صدای پای دیگران مرا مجبور میکند توی هفت سوراخ قایم بشوم , اما صدای پای تو مثل نغمه ی موسیقی مرا از سوراخم بیرون می کشد.

تازه , نگاه کن , آن گندم زار را می بینی ؟ برای من که نان نمی خورم ,گندم چیز بی فایده ای است. گنم زار مرا به یاد هیچ چیز نمی اندازد و این جای تاسف است ! اما تو موهای طلایی داری ,پس وقتی اهلی ام کردی محشر میشود! چون گندم طلایی رنگ مرا به یاد تو می اندازد , آن وقت من صدای وزیدن باد را که در گندم زار می پیچد, دوست خواهم داشت...

روباه ادامه داد: آدم ها همه چیز را همین جور آماده از مغازه می خرند, اما چون مغازه ای نیست که دوست معامله کند بی دوست مانده اند !

حالا تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن !

شازده کوچولو پرسید: راهش چیست ؟

روباه گفت: باید کمی حوصله کنی, هر روز باید سر ساعت معینی منو ببینی , به من غذا بدهی, نوازشم کنی چند روز که بگذرد سر ساعت معین دلم برایت تنگ میشود ,مدتی که بگذرد زندگی برایم مفهوم دیگری پیدا میکند , هر چه لحظه ها جلو تر میروند بیشتر شاد میشوم چون لحظه دیدار نزدیکتر می شود وهمه چیز بوی تو را میدهد.

به این ترتیب شازده کوچولو روباه را اهلی کرد.

لحظه ی جدایی نزدیک شد ...

 روباه گفت: " آخ! نمی توانم جلوی اشکم را بگیرم"

شازده کوچولو گفت:تقصیر خودته , خودت خواستی اهلیت کنم

روباه گفت: همین طور است , اما میخواهم هنگام خداحافظی رازی را به تو بگویم , قول بده که فراموشش نکنی , وآن راز این است:

جز با چشم دل نمی توان خوب دید.وآنچه اصل است ,از دیده پنهان است , انسانها این حقیقت را فراموش کرده اند , اما تو نباید فراموش کنی که:  

              " تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی! "
نظرات 12 + ارسال نظر
دلارام دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 17:18 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

دلم شور عشق می نوازد

در دستگاه عُـشــاق ، گوشـه ی بیـــداد

منـــم ،

شاه بیت یک تصنیف

با مضـرابِ دلَ ت کـوک

در فراز یک آواز ،

با آوای خوشَ ت

بخـوان مـرا ؛

بانــــــو .. بانــــــو ...

دلارام دوشنبه 30 آذر 1394 ساعت 17:16 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

و در چارچوبِ خاموشِ شب ها

بر لبِ هر پنجره

تبسمِ روشنی ست

که با یک سلام

به سوی هم

گشوده می شوند


سلام بر شمیم مهربانی

حمید عسکری شنبه 28 آذر 1394 ساعت 10:33

زندگی درمن حاری حس خیر ...؟!!!!!

سلام اقای علیزاده
با عرض پوزش یه چیزایی بافتم برای خودم
نمیدونم ازنظر ادبی درسته یا غلط منظورم از خیر خواهی حسی هست که همیشه درمن هست

مربوط میشهبه شغلم
نوشته هایتان بسیار زیبا وواز نظر ادبی بی نقصند
من خیلی دوست دارم اینگونه نوشتن را
نظرتان را بفرمایید متشکرم
ضمنا متاسفانه نتوانستم قسمت نظر دهی وبلاگتان را باز کنم

دلارام دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 14:28 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

سلام شمیم
ببخش
منظورت از زیارت ودعا چیه؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب خیلی امام زاده داریم
ولی نیازی نیست به اونها متوسل بشی

خودت دعا کن
خدا سمیعی خوبیه

سفر؟
کجا برم؟
نه عزیز
من نمیتونم
هم همسرم هست دون اون رفتن لذتی نداره
هم مادر شوهرم با ما زندگی میکنه پیر زنه وتوان سفر نداره
اما عاشق سفر به
همدام
کردستان
اهواز
شمال
تبریز
اردبیل
هستم

منظورم اینه دلت گرفته باشه بری جایی دردو دل کنی دلت باز شه
سفربه جاهایی که گفتی منم پایه هستم
اما.....شرایطش, جور بشه ان شا ئ الله

دلارام دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 13:54 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

سلام ودرود بر شمیم مهر

واقعا نامی زیبا انتخاب کرده ای با هر امدنت
بوی مهربانی
محبت را در اینجا پخش میکنی وعزیزی خانمم

ممنونم تو هم خسته روزگار نباشی

چرخ گردون میچرخه وماهم با او هم رقصیم

هرگز فراموشم نشدی ونمیشی

ببخش کم میام اینجا باور کن
ولی وقتی میام به همه سر میزنم وهمیشه دلتنگ همه دوستانم هستم


شاد باشی شاد

سلام دلارام عزیزم
نام تو هم زیبا وباعث آرامش دلها هستی
ارزو من سعادت وسلامتی خودت وخانواده ات هست
گله ای اگه هست از سر دلتنگیه
همین ببخش اگه ناراحتت می کنم

حمید عسکری دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 12:59 http://sobhbabaran.blogfa.com

سلام چقدر زیبا فکر می کنید

سلام آقای عسگری
شماهم انصافا زیبا می نویسید
از حضورتان ممنونم

حمید عسکری دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 12:59 http://sobhbabaran.blogfa.com

سلام چقدر زیبا فکر می کنید

میتنم پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 14:01 http://manoman77.blogsky.com

ای غــدیــر تــو دیــگــر یــک بــرکــه ی خــامــوش نـیــسـتی.تــو مــادر اقــیــانــوس هــای جـهــانــی. . .
عیدت مبارک شمیم بانوووووو

دلارام چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 18:20 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

به خواب ، نه
به رویا‌هایم می‌روم !
آن‌جا
هرچه‌قدر که دلم بخواهد
زندگی خواهم کرد
وقتی بیدار بودم
هرگز زندگی نکردم ..
رویاهای قشنگ و تازه ..
فریب خوردن
با دوست داشتن
و دوست داشته شدن ..
این‌همه سال
نتوانسته بودم به عشق تکیه کنم ..


{ عزیر نسین }
ترجمه : رسول یونان

دلارام چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 15:26 http://banooyebeheshteman2.blogfa.com

سلام ودرود بر شمیم

خانه نو مبارک

میتنم شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 19:19 http://manoman77.blogsky.com

در میان گونه گونه مرگ ها

تلخ تر مرگی ست، مرگ برگ ها

زان که در هنگامه ی اوج و هبوط

تلخی مرگ ست با شرم سقوط

وز دگر سو٬ خوش ترین مرگ جهان٬

-زانچه بینی٬ آشکارا و نهان-

رو به بالا و ز پستی ها رها

خوش ترین مرگی ست، مرگ شعله ها ...

شعر از شفیعی کدکنی

میتنم شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 19:12 http://manoman77.blogsky.com

هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند

اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد