لیلی بامن است

شعر متن قصه

لیلی بامن است

شعر متن قصه

عشق حقیقی

تنها عشق حقیقی ومعشوق واقعی



خداست اگه لایقش باشیم......

یه روز که خوشحالتر بودم

نذر کرده‌ام یک روزے که خوشحال‌تر بودم

بیایم و بنویسم که:

زندگے را باید با لذت خورد

که ضربه‌هاے روی سر را باید آرام بوسید

و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد .

یک روزی که خوشحال‌تر بودم
مےآیم و مےنویسم که
«این نیز بگذرد»

مثل همیشه که همه‌چیز گذشته است و

آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است .

یک روزے که خوشحال‌تر بودم
یک نقاشے از پاییز مےگذارم ،
که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست

زندگے پاییز هم مےشود ،
رنگارنگ، از همه‌رنگ ، بخر و ببر !

یک روزے که خوشحال‌تر بودم
نذرم را ادا مےکنم

تا روزهایے مثل حالا
که خستگے و ناتوانے
لاے دست و پایم پیچیده است
بخوانمشان و یادم بیاید که

هیچ بهار و پاییزے بےزمستان مزه نمےدهد
و هیچ آسیاب آرامے بےطوفان .

رنگین کمان

یکرنگ که باشی زود چشمشان را میزنی

خسته میشوند از رنگ تکراریت

این روز ها دوره ی رنگین کمان هاست ......!

شعر

در اتاقے که به اندازه ے یک تنهاییست

دل من

که به اندازه ے یک عشقست

به بهانه های ساده ے خوشبختی خود مے نگرد

به زوال زیباے گل ها در گلدان

به نهالے که تو در باغچه ے خانه مان کاشته ای

و به آواز قنارے ها

که به اندازه ے یک پنجره میخوانند


 فروغ فرخزاد

شعر

یـا چـه کـردم که نگه  بـاز به مـن مـی نـکنی


دل وجانم به تومشغول و نظردرچپ وراست

تـا  نگـوینـد رقـیبــان  که تـو مـنـظـور مـنی

دیگـران چـون برونـد از نظـر از دل بـروند

تـو چـنـان در دل من رفـته که جـان در بدنی

(سعدی)